حال تویی که قدر و استمرار و رابطه خودت را شناختی و فهمیدی نمی توانی در این عالم با چشمانی بسته گام برداری و فهمیدی که باید برای تک تک حرکاتت دنبال ضابطه باشی ؛ ابتدا نکته ای را بگویم . این ضوابط از ضوابطی کلی و ساده شروع می شود و به سوی ضوابطی دقیق و پیچیده پیش می رود . تو باید برای رسیدن به آن ها با طرح و تنظیم و تحلیل سؤال ها[1] خودت را همراه کنی و سعی کنی ابتدا اصول و کلیات را کشف کنی و با آن ها زندگی کنی و بعد در مراحل بالا تر سراغ جزئیات بروی . نباید در این راه عجله کنی که این عجله خستگی و دلزدگی و در نتیجه رکود را برایت به دنبال خواهد آورد . باید با اصل حلم همراه شوی ...

 

 

... اصل حلم ...

 

اصلی غیر قابل انکار که جهل من از آن زمان های زیادی را برایم تلف کرد و مرا در حیران باقی گذاشت ؛ اصلی که توجه به آن راه ها را برایم روشن کرد و امید ها و خوف ها را در دلم همراه ساخت ؛ آن اصل در یک کلمه اصل حلم است . اصلی که از اوضح واضحات بود و من از آن غافل بودم .

مشکل از آن جا شروع شد که من وقتی فهمیدم که نباید خودم را خرج دنیا و هوس ها و وسوسه ها و نگاه ها کنم به این رسیدم که خرج غیر خدا شدن ضرر است . اماچگونه خرج خدا شدن را نمی دانم . یعنی چی که خرج خدا بشویم ؟ یعنی چه بکنیم ؟ این سؤال در برهه های مختلف زندگی به شکل های مختلفی جلویم ظاهر می شد و مرا بی حرکت می کرد . اسمش را گذاشته بودم حیرت و دنبال راهی بودم که از این حیرت خارج شوم . دنبال راهی بودم که مطمئن باشد . می خواستم وظیفه ام برایم روشن باشد . اما مجهولات بی انتها بود و امکانش نبود . این کاملا هم عادی بود . چرا که حل یک مسئله از کلیت آن شروع می شود و بعد سؤال های جزئی سرمیکشند و حل این جزئیات را هم پایانی نیست که جزئی تر ها در راهند . و این سؤال و جواب ها همین طور ادامه پیدا می کند تا این که تو به تمام روابط مؤثر در آن مسأله آگاه شوی و یا بهتر بگویم ، به علم خدا برسی !

پس فهمیدم که در مقابل سؤال ها علاوه بر این که باید اهل طرح و تنظیم و تحلیل سؤال ها باشم ، حلم در برابر سؤال ها هم لازم است و بدون آن جواب ها کارامد و عملی نخواهد بود . آخر قرار بود که ما خرج خدا شویم و این که ما این را کاملا بلد نیستیم اجازه نمی دهد که تا زمان فهم کامل آن خرج غیر خدا بشویم . خدا بیامرزد آیت خدا بهجت را که در پاسخ به کسی که در حضور ایشان تشنه فرمول های معجزه آسا بود فرمودند : به هر آنچه می دانی عمل کن !

واقعا طلاست این جمله ! واقعا یکی نبود به من بگوید که ای آدم عاقل ، تو که نمیتوانی همین ها را که بلد هستی اجرا کنی چرا دنبال علم بیشتر هستی ؟ که جلوی دست و پایت را بگیرد و ذهنت را مشغول کند و مسؤولیتت را سنگین تر کند ؟! واقعا چرا ؟!!!

و این را هم بدان که این جهل ما و ضعف ما و عجز ماست که در چشممان خدا را بزرگ می کند . و اگر جز این بود بعید نبود که عجب ها و کبر ها ، و راحتی ها و لقمه های جویده ، ما را از هدفمان که همان خرج شدن برای خداست غافل می کرد . هیچ کار خدا بی حکمت نیست .

 

 

[1]  . توضیح بیشتر "اندیشه های پنهان" بخش طرح و تنظیم و تحلیل سؤال

 

( پایان بخش ششم )