مقاله از حیات عادی تا رشد (4)

احساس بنبست

این ها داستان هایی بود که شاید خود آن ها و یا مثل آن ها برای تو و خیلی های دیگر اتفاق افتاده باشد . اگر کمی در زندگیت دقت کنی چنین حوادثی که با رنج و ناراحتی و عجز و ناله و بن بست همرا است را بسیار می یابی .

بعد از تفکری که در این نوع از داستان های زندگیت کردی دیدی که عقلت این کار های دنیایی را رد کرد و حقارت آن ها را برایت به اثبات رساند . اما انسان عاشق آفریده شده است و نمی تواند از عشق دست بکشد .[1] همان طور که قلب تو برای دوست یا مقام می تپید ، محتاج معشوقی هستی که قلبت برایش بتپد . این که می گویم فقط یک حرف نیست . تو خودت در زندگی به این حرف رسیده ای . حرکت های دائمی تو حکایت گر این موضوع است .

تو هیچ وقت دوست نداری راکت باشی و هیچ کار نکنی . همیشه نیرویی در وجودت تو را به سمت کاری می خواند .[2] همیشه انگیزه ای برای انجام یک کاری داری . این انگیزه همیشگی است اما مصادیقش فرق می کند . گاهی دوست داری درس بخوانی ؛ گاهی کاردستی درست بکنی ؛ گاهی به مادرت کمک بکنی ؛ گاهی در تشکیلاتی کار کنی ؛ گاهی با مردم دوست شوی و رابطه بر قرار بکنی ؛ گاهی به مقام ها برسی و... . و آن روز هایی که حال و حوصله هیچ کاری نداری به موسیقی یا بازی و خوش گذرانی یا حرف زدن با رفقا رو می آوری و اگر دیگر بی حوصله بی حوصله باشی خواب را بر همه چیز ترجیح می دهی .

خلاصه بگویم ذره ذره حرکاتی که تو در طول یک روز انجام می دهی همه ناشی شده از یک نیرویی در درون توست که آن را میتوان هم نیاز نامید و هم عشـــق . این عشق همیشگی است . تو عاشق آفریده شده ای و تا آخر این عشق را به همراه خواهی داشت .اما تو با دقتی که در عشق هایت کردی دیدی که عشق های پوچی است و به فنا و رنج ختم می شود و در نهایت باری برایت نمی آورد .

عده ای بعد از این احساس پوچی و بنبست یا سعی می کنند دور هر چه عشق و عاشقی است را خط بکشند و اهل رکود و تنبلی و تن پروری باشند و یاوقتی فهمیدند که تنبلی هم خود معشوقی است که باری نمی آورد  به غفلت رو می آورند و سعی می کنند زیاد توجهی به نتیجه و به بار و به تبعات عشق هایشان  نکنند و سعی می کنند که حواسشان را پرت کنند تا شاید فکر فنا و رنجی که در انتها و حتی در متن عشق هایشان حاصل می شود مانعشان نشود و رکود را برایشان نتیجه ندهد .

چقدر راه احمقانه ای را انتخاب کردند !

حالت را درک می کنم و می دانم که خودت هم راضی به این جور زندگی کردن نیستی . زندگی ای که عشق هایش توأمان رنج و ناراحتی است و حیاتش به مرگ گره خورده است . در حالی که تو وقتی کمی دراحوالات خودت و قدر و اندازه خودت و استعداد ها و توانایی های خودت فکر کنی خواهی فهمید که تمام دنیا به ذره ای از وجود تو نمی ارزد و خواهی فهمید که باید حتما استمراری باشد . راه دوری نرو ! اگر کمی در وجود خودت و دارایی هایت فکر کنی می بینی که تو بدنی داری ، فکری داری ، عقلی داری ، قلبی داری و ... . چرا این ها را به ما دادند ؟ آیا برای لذت ها و هوس ها ، برای این که صرف نگاه ها و هوس های خلق شود ، برای این که تو را به پست تر ها برساند ؟ تو که برای این ها نیازی به این همه استعداد نداشتی ! از این همه استعداد در جنین دنیا آیا به این نمی رسی که دنیایی بزرگتر از این جنین کوچک انتظار تو را می کشد ؟! پس فانی نیستی و ادامه داری ... [3]

می دانم که تشنه عشقی لایزال هستی . عشقی که با مرگ خاتمه پیدا نمی کند ، بلکه تا بینهایت امتداد دارد . عشقی که حاصلش رنج و سختی و ناراحتی و دلزدگی نیست . عشقی که همه اش سود است و رنجی در آن مطرح نیست . عشقی که نسیه سود نمی دهد . بلکه به گونه ایست که در متن حرکت که قدم به قدم به سمت معشوق نزدیک می شوی لذت وصال را می چشی و سود را لحظه به لحظه احساس می کنی !  سودی که تکراری نمی شود و شور و احساسی که هیچ وقت قطع نمی شود و دائمی است ...

تو عاشق آفریده شده ای اما معشوق هایت را خودت انتخاب می کنی و من می خواهم نشان از معشوقی به تو بدهم که اوصافش را گفتم . اگر تو واقعا عاشق عاشقی باشی و طالب حرکت ، و اگر واقعا به حقارت و پستی و بی حاصلی معشوق های دنیایی رسیده باشی و بخواهی که به سود هایی درخور شأن خودت برسی ، با جان و دل سؤال می کنی کجاست این معشوق ؟!

بدان که این عشق تو به استمرار ، و به معشوقی که زیباترین معشوق هاست کافی است که برایت وجودش را اثبات کنم . کمبود یک چیز نشانه وجود آن است و الا هیچ احساس کمبودی شکل نمی گرفت . تو کمبود یک معشوق و ادامه را در زندگیت احساس میکنی ، پـــس هـســت !

حال میخواهم برایت توضیحی کامل تر و علمی تر بدهم تا در ذهنت منظم تر باشد و در ادامه آن ، راه چگونه خرج شدن برای این معشوق ...

 

 

 

[1]  . بر گرفته از "صراط" صفحه 9

[2]  . برگرفته از "حرکت" صفحه 17

[3]  . برگرفته از "حرکت" – قدر انسان

 

 

(پایان بخش چهارم)

 

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی

مرگ بر حرامی !

نمی دانم چه بگویم ...

بعضی مواقع هست که احساسی در درون غلیان می کند . آرام ندارم ! دوست دارم یک کاری بکنم . دوست دارم فریاد بزنم ! دوست دارم عقده دلم را خالی کنم ...

اما حیف که در این شهر شلوغ فریاد ها همه در گلو می ماند ! و این من هستم که چاره ای جز نوشتن پیدا نمی کنم ...

 

* * * * * * * * * * * *  *  *  *  *  *  *  *   *   *   *   *  *    *    *

 

مرگ بر  آن حرامی ها ! مر گ بر آن بی دین ها ! مرگ بر آن بی وجدان ها ! مرگ بر آن تکه های سنگ ! مرگ بر آن عاشقان خون ریز و جنگ ! مرگ بر داعشی های لعنتی ... !

نمی دنم چرا هر چه فریاد میزنم آرام نمی شوم ! خدایا ، خدیا چه کنم ... این عقده گلو  را چه کنم ! این سینه آتشین را چه کنم !

اما میدانم آتش را با آتش باید درمان کرد ! آتشی که میبلعد  ونابود میکند!

اخبار اعلام کرد دیگر انتهای کار داعشی هاست ! گویی که حاج قاسم عزیز به درمان دل های آتشینمان ، آتش به جانشان انداخته ! مشتم را گره کرده بودم و تماشا می کردم ؛ دندان هایم را به هم می فشردم و تماشا می کردم ...

دوست داشتم همان جا بلند شوم و فریاد پیروزی سر دهم ...

اما فریادم در گلو ماند ...

 

 

چاره ای جز نوشتم نداشتم ...

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی

مقاله از حیات عادی تا رشد (5)

به بیانی علمی تر

پس از این که اندک توجهی به برخی بینات کردی و فهمیدی که قدر و اندازه تو و ارزش تو بالاتر از کلم و کاهو و سگ و گربه است و بالا تر از این است که خرج عشق های زود گذر شود . وفهمیدی که این وجود مقدّر استمراری دارد و در راهی نامتناهی در جریان است . و فهمیدی که روابط گسترده ای بر ما و این طریق طولانی حاکم است ؛ بعد از فهم[1] این ها و دقت و مروری بر آنها رسیدی به این که این و جود مقدّر و مستمر در بین این همه رابطه مجهول ، محتاج ضابطه است اگر که می خواهد که به سلامت این راه را بپیماید .

در مقام توجه به این بینات بود که احساس ضرورتی نسبت به این ضوابط پیدا کردی و خواهان آن شدی چون نمی خواستی خرج حقیر ها بشوی .

حال که مضطر به ضابطه ای میخواهم منبعی را به تو معرفی کنم که بهترین و مطمئن ترین منبع هاست . کسی که علم او مطلق است . یعنی همه این رابطه ها و ضابطه ها را بلد است . کسی که هیچ نیازی ندارد که بخواهد بخل بورزد و علمش را در دلش مدفون کند . کسی که رحیم و مهربان به توست . او از خودت به تو مهربان تر است و از خودت به تو دلسوز تر . چنین مأمنی مطمئن ترین مأمن هاست و باید بگویم در میان این همه رابطه ها و پیچیدگی ها تنها مأمن است .

من می خواهم چنین کسی را به تو معرفی کنم و برای این که اصلا فکر نکنی که می خواهم به تو دروغ بگویم و دلت را به هیچ خوش کنم ؛ می خواهم از اعرف معارف تو ، از حضوریات تو استفاده کنم و او را به تو بشناسانم و وجودش را و تمام صفات کمال و جلالش را برای تو به اثبات برسانم . نمی خواهم از استدلالات پیچیده فلسفی استفاده کنم که گیجت کنم و زیر بار مطلبی سنگین کمرت را بشکنم .

دقت کن : تو زندگیت را ، گذشته ات را ، حالت را و آینده ات را که در پیش داری نگاه کن . ببین هیچ چیز به اختیار تو نبوده و نیست . انگار که تو در طرح یک طراح بزرگ هستی . گویی که تو محکومی . آری ! تو محکومی و این محکومیت تو وجود حاکمی را که محکوم نیست برایت به اثبات می رساند . پس نباید مثل محکوم ها ضعیف و بخیل و جاهل و نیازمند باشد . تنها کسی محکوم نیست که علم را قدرت را مهر را احاطه را به طور کامل و بدون محدودیت داشته باشد و او خداست .[2]

خدا را شناختی . معشوق را یافتی . دیدی که چقدر مطلب بین و واضح بود . حال به مسئله اصلی باز می گردیم . ضابطه ها !

حال ضابطه ها را چگونه از او بگیریم . حال آداب عاشقی در راه او و راه رسیدن به سود هاچیست ؟ او اهل لطف است و بدون شک ضابطه ها را در اختیار ما می گذارد ولی کو این ضابطه ها ؟!

این جاست که نیاز به رسول احساس می شود . شخص معصومی که خود را فرستاده خدا می داند و معجزاتی دارد و اهل زهد و اخلاق است و امین مردم است ظهور می کند ، اعتماد مردم را جلب می کند و ضوابط را در اختیار آن ها قرار میدهد و قبل از مرگش جانشینانش را هم مشخص می کند تا راه او را ادامه دهند . این جانشینان همیشه تاریخ در زمین هستند تا مردم را هدایت کنند اما متأسفانه امروز امام و پیشوای ما غائب است و نیست که ضوابط را از او بگیریم پس چه کنیم ؟!

و این جاست که ضرورت تقلید درک می شود . چرا که ما هیچ راهی نداریم مگر این که ضوابط را کشف کنیم و برای کشف ضوابط هیچ راهی نداریم جز این که قرآن را و روایات را فهم کنیم و برای این هیچ راهی نداریم جز این که تقسیم کار کنیم و عده ای را به این مهم مأمور کنیم تا ضوابط را کشف کنند و به بقیه بدهند . پس یا باید خودمان جزء آن ها باشم و یا این که ضوابط را از آنها بگیریم و به آن ها اعتماد کنیم . پس من و تویی که مجتهد نیستیم ، مجبوریم که تقلید کنیم و به گونه ای خودمان را به سرچشمه ضوابط برسانیم و این تنها راه نجات است .

 

[1]  . حتی احتمال این ها هم کافیست تا تو حرکتت را شروع کنی . چون هر راهی بدون مفهوم استمرار مطمئنا هلاکت است . پس اگر قرار است تلاشی بکنیم برای هلاکت یقینی بکنیم یا استمرار و فلاح احتمالی ؟!

[2]  توضیح بیشتر در کتاب "اندیشه های پنهان" بخش درک وضعیت

 

 

(پایان بخش پنجم)

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی

ضابطه ها

حال تویی که قدر و استمرار و رابطه خودت را شناختی و فهمیدی نمی توانی در این عالم با چشمانی بسته گام برداری و فهمیدی که باید برای تک تک حرکاتت دنبال ضابطه باشی ؛ ابتدا نکته ای را بگویم . این ضوابط از ضوابطی کلی و ساده شروع می شود و به سوی ضوابطی دقیق و پیچیده پیش می رود . تو باید برای رسیدن به آن ها با طرح و تنظیم و تحلیل سؤال ها[1] خودت را همراه کنی و سعی کنی ابتدا اصول و کلیات را کشف کنی و با آن ها زندگی کنی و بعد در مراحل بالا تر سراغ جزئیات بروی . نباید در این راه عجله کنی که این عجله خستگی و دلزدگی و در نتیجه رکود را برایت به دنبال خواهد آورد . باید با اصل حلم همراه شوی ...

 

 

... اصل حلم ...

 

اصلی غیر قابل انکار که جهل من از آن زمان های زیادی را برایم تلف کرد و مرا در حیران باقی گذاشت ؛ اصلی که توجه به آن راه ها را برایم روشن کرد و امید ها و خوف ها را در دلم همراه ساخت ؛ آن اصل در یک کلمه اصل حلم است . اصلی که از اوضح واضحات بود و من از آن غافل بودم .

مشکل از آن جا شروع شد که من وقتی فهمیدم که نباید خودم را خرج دنیا و هوس ها و وسوسه ها و نگاه ها کنم به این رسیدم که خرج غیر خدا شدن ضرر است . اماچگونه خرج خدا شدن را نمی دانم . یعنی چی که خرج خدا بشویم ؟ یعنی چه بکنیم ؟ این سؤال در برهه های مختلف زندگی به شکل های مختلفی جلویم ظاهر می شد و مرا بی حرکت می کرد . اسمش را گذاشته بودم حیرت و دنبال راهی بودم که از این حیرت خارج شوم . دنبال راهی بودم که مطمئن باشد . می خواستم وظیفه ام برایم روشن باشد . اما مجهولات بی انتها بود و امکانش نبود . این کاملا هم عادی بود . چرا که حل یک مسئله از کلیت آن شروع می شود و بعد سؤال های جزئی سرمیکشند و حل این جزئیات را هم پایانی نیست که جزئی تر ها در راهند . و این سؤال و جواب ها همین طور ادامه پیدا می کند تا این که تو به تمام روابط مؤثر در آن مسأله آگاه شوی و یا بهتر بگویم ، به علم خدا برسی !

پس فهمیدم که در مقابل سؤال ها علاوه بر این که باید اهل طرح و تنظیم و تحلیل سؤال ها باشم ، حلم در برابر سؤال ها هم لازم است و بدون آن جواب ها کارامد و عملی نخواهد بود . آخر قرار بود که ما خرج خدا شویم و این که ما این را کاملا بلد نیستیم اجازه نمی دهد که تا زمان فهم کامل آن خرج غیر خدا بشویم . خدا بیامرزد آیت خدا بهجت را که در پاسخ به کسی که در حضور ایشان تشنه فرمول های معجزه آسا بود فرمودند : به هر آنچه می دانی عمل کن !

واقعا طلاست این جمله ! واقعا یکی نبود به من بگوید که ای آدم عاقل ، تو که نمیتوانی همین ها را که بلد هستی اجرا کنی چرا دنبال علم بیشتر هستی ؟ که جلوی دست و پایت را بگیرد و ذهنت را مشغول کند و مسؤولیتت را سنگین تر کند ؟! واقعا چرا ؟!!!

و این را هم بدان که این جهل ما و ضعف ما و عجز ماست که در چشممان خدا را بزرگ می کند . و اگر جز این بود بعید نبود که عجب ها و کبر ها ، و راحتی ها و لقمه های جویده ، ما را از هدفمان که همان خرج شدن برای خداست غافل می کرد . هیچ کار خدا بی حکمت نیست .

 

 

[1]  . توضیح بیشتر "اندیشه های پنهان" بخش طرح و تنظیم و تحلیل سؤال

 

( پایان بخش ششم )

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی

یک احساس ...

چقدر لحظه های دلگیری است لحظه های حــزن   و   خــشم ...

حزن وخشمی که در هم آمیخته اند ...

نمی دانی گریه کنی یا فریاد بکشی ...

و از آن بد تر وقتی است که کسی را نداری که برایش گریه کنی و فریاد بکشی ...

 

جز خدا ...

و  وقتی برای خدا اشک ریختی ، آن لحظه ها بهترین لحظه های روی زمین است ...

 

و علی(ع) این لحظه ها را تجربه کرد ...

 

السلام علیک یا فاطمه الزهرا  ..
۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسماعیلی